به محمد میرزاعلی و همفکرانش...

درک غلط شما از نوشته ی من مبنی بر رد و ابطال علیت دقیقا نمیدونم از کجا ناشی شده,در حالی که دیدگاه فلسفی(و نه علمی و روانشناختی من)به علیت؛ندانم گرایی هستش اینکه علیت یک ضرورت روانشناختیه نه فلسفی کاملادرسته.

انسان محکوم و ناگزیر به علی دیدن دنیاست. اگه علمو به یه تعریف دم دستی,الگوی نظامدار و قائده مندی از مشاهده ,و تبیین و توضیح مبتنی برمنطق,برای کشف و شناخت پدیده هاو ارتباطشون بدونیم,علم ما هم دچار همون محکومیت و محدودیته شناختیه خود ماست.علم به عنوان ابزار شناختی دست ساز ما برای کشف دنیا,بر پایه ی یه سری مفروضاتو بدیهیات از دنیا بنا شده که خود انسان توی چارچوبشون زندانیه(از جمله علیت)علمی که پایش پوزیتیویزم منطقیه و قرار چراغ قوه ی انسان واسه مفهوم بخشی به دنیای کور باشه.

  نکته ی کلیدی ماجرا اینجاست که انسان به عنوان محصولی از خود دنیا,همراه با تمام روابط,تجربیات,محسوسات,ادراکات,تخیلات,منطق,شناخت ها,تبیین ها و محسوسات فکری و ذهنیشاز جمله خود علم و دستاورداش؛در داخل یک سطح از معنی داری دنیا به سر میبره.و محکوم به همین دامنه هست.و تمام المان های ذکر شده توی همین رنج خاص مفهوم و گستره ی عمل پیدا میکننو تعبیر تفسیر میشن.

هر پدیده ای چه عینی(در ظاهر)چه ذهنی؛هر مفهوم و رابطه ایهر علم و منطقی ,از فیلتر شناختیه مشاهده گر(انسان) رد شده حتی علم محض هم یه ابزار شناختیه کارکرد گرایانستواسه مفهوم بخشی و رمز گشایی از دنیا,در سطح معنی داری که ارتباط ما و دنیا درونش قرار میگیره,خارج از این دامنه ی معنی داری ما,مجهوله مطلقه.نه ذهنیتی بهش راه داره و نه فکری میشه در موردش کرد چون به محضاینکه این کارو بکنی باز در همون سطح معنی داری هستی.ما با ساعت میخوابیم و پا میشیم.با زمان زندگی میکنیم.اما زمان واقعیت دنیاست یا سازه ی ذهنی ما؟؟؟؟؟؟مطلقا نمیدونیم.مگه اینکه بخوای مثل جناب کانت با کشف و شهود شخصی به این سوال جواب بدی!!!!باگ های انسان مسلما تو علم هست(به علاوه ی ایرادات دیگه)اما ادعای علم محدوده.علم در حد و اندازه ای حرف میزنه که میتونه بزنه(بر خلاف بسیاری از مکاتب فلسفی)منم اگه گرمم بشه به گفته ی هیوم پنجره رو باز میکنم؛اما آیا بیرون ذهن من,گرما,پنجره ,آفتاب,دما...هیچ کدومشون مصداق مفهومی دارن که روابط بینشوا بخواد داشته باشه حالا؟؟؟علم اونجوری از دنیا پرده برداری میکنه که برای ما قابل درکه.اونم بر اساس یه سری اصول و مفاهیم بدیهی پنداشته شده ی انسان برای دنیا.علم  در قالب الگوریتمی از دنیا رمز گشایی میکنه که در همون گستره ی مفهوم ما و دنیا میگنجه.در واقع نمیتونه غیر این باشه.

ما تو زندگیه روزانه زمانو شهود میکنیم,گرممون بشه پنجره باز میکنیم,علت و معلول رو بدیهی فرض میکنیم و از دستاوردای علمی استفاده میکنیمکه علت و معلول رو بدیهی فرض کرده و حاصل بر هم کنش قسمتی از دنیا(مشاهده گر انسانی)و مابقیه ی اون تجربه ی شناختی میشه که هر لحظه در حال باز آفرینی    .با متر ها و فیلترهایی برای درک و مفهوم بخشی.قسمت بد ماجرا اینجاستکه ما این روابط و و به اصطلاح بدیهیات رو مستقل از خودمون و ذهنمون,به عنوان حقایق مطلق مستقل از انسان در نطر میگیریم که دنیا داره بر اساسشون کار میکنه.وقتی ما ما بدون لحاظ کردن محدودیت های شناختی و فیلتر ذهنیمون(بدون در نظر گرفتن اینکه این روابط و قوانین جدا از ذهن ما,میتونه واقعیتی جهانی داشته باشن یا نه)خودمونو در جایگاه چشم کیهانی قرار میدیمو سعی میکنیم از سطحی ورای معنی داری خودمون رمز گشایی کنیم(در حالی که همچین محدودیت های سطحی معنی داری خودمونو حمل میکنیم)اون وقت نتیجه این میشه که میبینیم.اثبات خدا با علیت و...

پی نوشت1:در ضمن مثل اینکه توهین برای شما عادتی نهادینه شده...

دو ترم روانشناسی چه ارتباطی به بحث اینجا داشت...

مثل اینکه شما راجع به فیلم صحبت کنی و من بگم لطفا با دو واحد طلبگی خوندن راجع به فیلم نظر نده...

پی نوشت 2:این بار درست برداشت کنید...         

پی نوشت3:من کاری به هیوم و کانت ندارم